آن قدیم قدیم ها همه چیز واقعی تر بود. زنگ می‌زدیم خانه ی هم و جوابِ چه خبر ها این بود که ملالی نیست ؛ جز دردِ دوری شما . واقعا دلتنگ میشدیم و برایش کاری میکردیم. نمی‌گذاشتیم بماند کپک بزند. تلفن را که جواب نمی‌دادند میرفتیم دمِ درشان ،بالاخره ول کنِ ماجرا نبودیم تا اصل حالِ همدیگر را بفهمیم. شش هفت نفری قد و نیم قد جا میشدیم در ماشین که برویم سفر ؛ بعد هفت هشت ساعت میخکوب مینشستیم و آب از آب تکان نمیخورد. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مهاجرت و اقامت ايستگاه خرید کلوپ نقره ای سایتی برای همه دکـــا چــــــت اخرین اخبار تعطیلی / سریال/ ورزشی و... اعتیاد شناخت درمان